طرحواره درمانی هیپنوتیزمی چیست؟

Hypnosis
5
(7)

طرحواره درمانی هیپنوتیزمی چیست؟

چه افرادی آسان تر به عمق هیپنوتیزم طرحواره ای می رسند؟

در تجربیات هیپنوتیزمی به این دستاورد پی برده ام که، انسان های راحت تر،همان هایی که یک هویت مشخص و سالم تری دارند،

همان هایی که بهشان القا نشده اگر این گونه که ما می گوییم زندگی نکنی، آن گونه می شود که ما نمی پسندیم و…

همان هایی که از سر خوش شانسی از آدم های دور و برشان برایشان غول های بی شاخ و دم ساخته نشده.

همان هایی که با یک نگاه به دل می نشینند و نسبت به بقیه انسان ها پذیرش دارند.

آن هایی که هیچ نگاه کمال گرایانه نسبت به خودشان، دیگران و هیچ چیزی ندارند.

آن ها به خوبی درک کرده اند که انسان در اوج بزرگی و قدرت، یک کودک است، و در عین حال که شاد و سرمست و مشغول لذت بردن

از زندگی و تلاش برای حفظ استقلال و آزادی شخصیت، می تواند، زمین بخورد،

شکست بخورد، گریه کند، ولی بعدش بلند شود و دوباره فراموش کند.

انسان های سالم درک کرده اند، هیچ کسی آنقدر بزرگ نیست که قابل احترام بیشتری از خودشان باشد.

هیچ کسی آنقدر دانا نیست که هیچ خطایی نکند.

هیچ کسی آنقدر مهم نیست که به خاطرش، روش زندگی، سبک و پوشش و نوع تفکر را عوض کنند.

این انسان های ساده و سالم، می توانند، با کودکِ شاد درون خود ارتباط بسیار ارزشمندی برقرار کنند.به صورتی که هر زمان لازم باشد،

تلقین های سالمی به خود داشته باشند،
مانند:
تو می توانی
تو بهترینی
نترس و پیش برو
در مسیر انسان های زیادی به تو کمک خواهند کرد
زندگی روی زیبای خود را به زودی نشان خواهد داد
تو یکی از انسان های مهم و بزرگ هستی
و…

اگر ذهنیت کودک شاد در انسانی مرده باشد،

نمی تواند تلقین های حین هیپنوتیزم درمانی را بپذیرد، و نمی تواند در مسیر زندگی،نسبت به خودش شفقت داشته باشد

شفقت ورزی به خود،مهم ترین عاملِ ایجاد عزت نفس است.

انسانی که عزت نفس ندارد،مدام فرار می کند. از خود، از انسان ها، از موقعیت ها

و همه چیز را سخت و دور از دسترس، بیش از اندازه مقدس، یا بی ارزش می پندارد. یک نگاه دوقطبی پیدا می کند.

یک رفتار مرزی در خود شکل می دهد.برای فردی که دچار شخصیت مرزیست،

خوب ۱۰۰ واقعی که پیدا نمی شود.همه چیز یا نمره ۱۰۰ دارد یا صفر، حتی خودش.

  • کدام انسانی می تواند ۱۰۰ باشد؟
  • کدام موقعیت بی نقصِ کامل است؟

بنابراین، شخصیت مرزی دچار ترس می شود. و حالا شروع می کند به ساختن ۱۰۰ های دروغین در ذهن.

شروع می کند به هدیه دادن های افراطی، باج دادن های افراطی، کمک کردن های افراطی به دیگران و تغییر دادن خود تا جایی که از همه تایید بگیرد،

بعد شروع می کند به بت ساختن از آدم های معمولی، دچار قضاوت می شود.

مدام می گوید این خوب است و آن یکی بد است.

خوب ها را بیرون می کشد و بهشان بهای بی حد می دهد، تا جایی که همان خوب ها او را پس می زنند.

و وقتی دست رد به سینه اش زدند، دچار یاس، نا امیدی و رفتارهای پرخاشگرانه می شود.

و بعد که از آدم ها نا امید شد، رو می آورد به موفق شدن!

حالا می خواهد کارهای بزرگ‌انجام دهد.کارهای خاص. هدف های خیلی بزرگ‌و دست نیافتنی.

و بعد یا جرات نمی کند به سمت آن هدف ها گام بردارد، یا نیمه های راه کمرش زیر بار فشار مسئولیت های سنگین تر

از تحملش می شکند یا بالاخره می رسد، و آنجا یک شخصیتِ قدرت طلب، استثمار کننده و رئیس ناب به نمایش می گذارد

تا تمام احساسِ ضعف درونی و هدیت شکل نگرفته ی همیشگی را که آزارش می داده، پشت موفقیت ها پنهان کند.

بالاخره روزی از اینکه این موفقیت بزرگ هم حالش را خوب نکرده است سر از کلینیک‌روانشناسی در می آورد.

و وقتی قرار است این دسته از افزاد را تحت هیپنوتیزم درمان کنم، (برای سهولت و سرعت بخشی به درمان)

آن ها چنان در ذهنشان تعصبات، باورها و قوانین خشکی از همه چیز ایجاد کرده اند(طرحواره ) که به سختی بتوان، چارچوب ذهنی غلط آن ها را شکست.

البته که تکنیک های قدرتمند طرحواره درمانیِ هیپنوتیزمی، در اکثر مواقع نسبت به این شرایط پیروز شده و درمان های موفقیت آمیزی را تجربه کرده است.

همان طور که انسان های سالم، پر از احساس ارزشمندی و شادمان، می توانند به راحتی، تلقین های مثبت را بپذیرند،

در عین حال نسبت به خطای خود و دیگران به راحتی قابلیت بخشش داشته باشند.

از هیچ چیزی بت نمی سازند و باور دارند همه چیز قابل امکان است، به راحتی اجازه می دهند، درمانگر هیپنوتراپیست،

به نرم افزار ذهن آن ها ورود پیدا کند و پارادایم شیفت به رهایی اتفاق میفتد.

هیپنوتیزور با اجازه و اعتماد مراجع خود برنامه های اولیه برای موفقیت، دستیابی به اهداف و برنامه ریزی در جهت رشد در مسیر دلخواه را ثبت کرده

و سپس جراتمندی و اشتیاق لازم را نیز به صورت درونی با تکنیک های هیپنوتیزمی ایجاد می نماید.

هر انسان پیر، رشد یافته و سالمی،به این مهم دست می یابد که زندگی سراسر بازی است.

زندگی پراست از انسان هایی که تا لحظه ی مرگ خود هنوز هم به درست یا غلط زندگی کردن خود شک دارند،

هر چند که نقابی از همه چیز دانی بر چهره داشته باشند.

گول انسان های مهم را نخوریم…

انسان می تواند،تا همیشه به خودش اجازه دهد، کودکی شاد، امیدوار، پراز رویا و دلیر باشد.

کودکی که اجازه دارد، ناراحت و عصبانی شود.در عین حال شاد و سرمست باشد.گاهی بجنگد و گاهی ببخشد.

ذهنیت بالغ در طرحواره درمانیِ هیمنوتیزمی،ذهنیتیست که هیپنوتراپیست، در کنار ذهنیت کودک شاد در ذهن مراجع عینیت می بخشد.

همان ذهنیتی که با همدلی با کودک شاد ارتباط، برقرار می کند و به او پیام می دهد زندگی آن قدر ها جدی نیست

و انسان ها به اندازه ای که می نمایانند، بزرگ‌نیستند، تو راحت باش.

تو در آرامش باش. تو به شیوه ی سالم و راحت خود زندگی کن. تمام تلقین ها نوعی از هیپنوتیزم هستند.

انسان های سالم و خشنود، حاصل تلقین های سالم و به جای والدینی دانا و رشد یافته، بی آلایش و مهربان و باتجربه هستند.

و در هیپنوتیزمِ شیرینِ رضایتمندی و خوشبختی به سر می برند.

تجربه های تلقینی( هیپنوتیزمی) گذشته، با ایجاد سبک‌دلبستگیِ ایمن، و با ایجاد قابلیت اعتماد سالم،صمیمیت و احساس شایستگی،

به این افراد اجازه ی پیش رفتن در زندگی را داده، و آن ها سرشار هستند از تجربه های بزرگ و شهودی بسیار سازنده.

دیدگاهی وسیع نسبت به زندگی که باعث می شود، آن ها در یک بخش از زندگی وقت بی اندازه صرف نکنند

و یا در یک بخش از زندگی آن قدر جانمانند که بخش های دیگر را از دست بدهند.

زندگی سراسر تجربه آن ها برایشان موفقیت های بیشتر و گاهی شکست ها و چالش های بیشتری را رقم می زند.

آن ها از یکنواختی مدام پیروز شدن حوصله شان سر می رود.

خودشان را در مسیرهایی سوق می دهند که پر چالش تر از قبل باشد و امکان شکست را می پذیرند.

تلاش برای رفع موانع و گذر از چالش ها و پیروز شدن بر شرایط سخت برای آن ها بسیار زیبا تر از دستیابی به خود هدف است.

چنین دیدگاهی، تاب آوری و صبرشان را افزایش می دهد و دیدگاهشان را نسبت به زندگی به شان دیدگاه عقابی می سازد،

که همه جوانب را در نظر دارد، و در مسیر رسیدن به اهداف، هیچ کسی، هیچ موقعیت جدید و تجربه هیچ احساسی را تیز از دست ندهد.

بر لحظه لحظه ی مسیر آگاهی کامل دارد و لذت می برد و هر لحظه آمادگی کامل و حضور، برای استفاده از شانس های زندگی اش دارد.

تمام هیپنوتیزم ها، در واقع یک خود هیپنوتیزم هستند.

انسان هایی که خودشان را قبول نداشته باشند نمی توانند تحت خود هیپنوتیزم قرار بگیرند،

مدام به خود و تلقین هایشان شک می کنند و عدم خودباوری بزرگ ترین مانع در مسیر ایجاد هیپنوتیزم های عمیق یا عمیق سازی هیپتوتیرم بوده و هست.

اینجا حضور هیپتوتراپیست با تجربه، با قابلیت همدلی و همراهی لزوم پیدا می کند.

هیپنوتراپیست همدل، امن و پر از آرامش، مانند، والدی بسیار مهربان همراه مراجع می شود و در مسیر هیپنوتراپی و طرحواره درمانی،

یکبار دیگر به دوران کودکی برده و این بار با شیوه ای جدید و سالم بزرگ‌می کند.این بخش بازوالدینی هیپنوتیزمی نام دارد.

بعد از رشد یافتن ذهنیت های کودک آسیب دیده، نا امن، لجباز، خشمگین،خسته، و بی اعتماد، کودک شاد بعد از سال ها اجازه پیدا می کند

از زندان ذهن خارج شود و همراهیِ خود را برای شخص آغاز نماید.

و سپس هیپنوتیزور طرحواره درمانگر ارتباط سازیِ مراجع را با بالغِ وجودی اش آغاز می شود…

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 7

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *